ترجمه «سرمایه مالی» بعد از یک قرن
کتاب «سرمایه مالی» از آغاز قرن بیستم (١٩١٠) تاکنون یکی از مهمترین و تأثیرگذارترین متون اقتصاد سیاسی بوده است. این کتاب سرآغاز بزرگترین بازاندیشی در نقد اقتصاد سیاسی سرمایهداری است که حوزه تأثیرش از جنبش جهانی چپ فراتر رفته و حتی نوکینزیها، تحولات دو دهه اخیر در اقتصاد جهانی و بحرانهای مالی ١٩٩٧ به بعد را در ادامه آن میخوانند. کتاب «سرمایه مالی» بر یک نظریه بنیانی استوار است: سرمایهداری در جریال تحولش، از تولید کالا فراتر میرود و راههای تازهای برای خلق ارزش جدید مییابد. این تحول، سرمایه صنعتی و سرمایه تجاری را منقاد سرمایه پولی کرده که محصول نهایی آن، صورتبندی تازهای از سرمایهداری است؛ «سرمایه مالی». هیلفردینگ در این کتاب برای توضیح این تحول، همه پرسشها را در قالب سه مبحث کلی مطرح و فرجامی دیگر برای نظام سرمایهداری ترسیم میکند.
وجه نخست پژوهش هیلفردینگ در سرمایه مالی، ترسیم صورتبندی جدید نظام سرمایهداری در پرتو تحولاتی است که از زمان مرگ مارکس تا اواسط دهه ١٩١٠ فرم رابطه کار و سرمایه را تغییر داده بود. صورتبندی تازهای که هیلفردینگ در نظام سرمایهداری مییابد، تغییر جهت پدیده «انباشت سرمایه»، از تمرکز ساده در بنگاههای مجزای سرمایهداری، به تمرکز پیچیده در نهادهای متشکل «کارتل» و «تراست» و استحاله آگاهانه و مهندسیشده بنگاه به شرکت است.
وجه دوم کار هیلفردینگ این است که سرمایهداری مالی انحصاری، پس از بیرونراندن سرمایهداری کالایی رقابتی از میدان، عزم تسخیر جهان میکند و از طریق امکانهای مالی و بانکی فراوانش و یوغی که به گردن سرمایه صنعتی و سرمایه تجاری انداخته اقدام به «صدور سرمایه» میکند. این کار، بخشی از ارزش اضافی صنعتی و سود بازرگانی کشورهای دیگر را نیز روانه خزانه سرمایهداران مالی کشورهای صنعتی میکند و به سرمایهداری امکان میدهد با «گرایش نزولی سود» مقابله کند.
وجه سوم کار هیلفردینگ که برایند مباحث پیشین است، تدوین استراتژی استقرار سوسیالیسم در شرایط جدید است. نظریه انقلاب هیلفردینگ بر این فرض استوار است که تمرکز ثروت در قالب سرمایه مالی، این امکان را برای «جامعه» فراهم میآورد که از طریق طبقه کارگر، بهعنوان «ارگان اجرائی آگاه»، بر سرمایه مالی چیره شود و منابعش را تملک و دولت حامی آن را قبضه کند.
تصور مسیر رشد پایدار
کتاب «چرا کشورها شکست میخورند» درباره وضع اقتصادی انواع جوامع از جماعات و آبادیهای اولیه تا کشورهای امروزی است که با ارجاعات مؤلفان به تجربههای جهانی، خصلتی تاریخی پیدا کرده است. این در حالی است که مشی اقتصادی نویسندگان کتاب، نهادگرایی است؛ ازاینرو، شاید بتوان این کتاب را درباره تاریخ تحولات اقتصادی جوامع و با تأکید بر مبحث توسعه دانست. بنیان این کتاب را هشت اصطلاح کلیدی تشکیل میدهد: «نهادهای فراگیر»، «نهادهای بهرهکش»، «چرخههای فضیلت»، «چرخههای رذیلت»، «بزنگاه تاریخی»، «تصادف»، «خودکامگی» و «تخریب خلاق». منظور نویسندگان کتاب از نهادهای فراگیر، اعم از نهادهای سیاسی و اقتصادی، نهادهایی است که امکان فعالیت آزاد را برای همه شهروندان فراهم میکنند. نهادهای بهرهکش در نقطه مقابل آن قرار دارند و راه ورود عموم را به قدرت سیاسی و فعالیت اقتصادی میبندند و این مزایا را در اختیار نخبگان خاص قرار میدهند. آنها در این کتاب از اصطلاح «بزنگاه تاریخی» استفاده میکنند که دلالت بر مقاطع خاص در تاریخ جهان دارد و در این کتاب در وصف ادواری از تاریخ به کار رفته که جوامع مختلف، اعم از جماعات کوچک یا کشورها، فرصت انتخاب داشتهاند و راه آینده آنها از درون همین انتخابها بیرون آمده است. همچنین منظور از اصطلاح «تخریب خلاق» این است که وقتی افراد خلاقیتها را به نوآوریهای تکنولوژیک تبدیل میکنند، موجب هراس خودکامگان و دارندگان انحصارات اقتصادی و صنعتی میشوند.
از آنجا که کار نوآوران، برهمزدن بنیانهای پیشین و پیشبردن جریان دانش و تکنولوژی است که جامعه از آن نفع میبرد، خودکامگان از بیم جاماندن از رقابت و از کفدادن منافع انحصاری خود، با «تخریب خلاق» مخالفت میکنند. نویسندگان کتاب از این مفهوم برای توضیح تفاوت رشد اقتصادی در چارچوب نهادهای فراگیر و نهادهای بهرهکش استفاده و استدلال میکنند که رژیمها و نهادهای بهرهکش به حدی از رشد اقتصادی رضایت میدهند که تأمینکننده منافع آنها باشد. این رژیمها به محض اینکه احساس کنند از درونِ رشد اقتصادی، نوآوری و تخریب خلاق، نیروهای تازهای در عرصه اقتصاد و سیاست پدید میآید راه این رشد را میبندند، اما نهادها و رژیمهای فراگیر اراده یا توانایی سدکردن راه تخریب خلاق را ندارند و جامعهای که در چارچوب این نوع نهادها فعالیت میکند، به رشد پایدار میرسد.
بزرگترین اقتصاد جهان مولدترین نیست
شگفتآورترین جنبه اصلاحات اقتصادی چین شاید این باشد که حزب کمونیست چین در سه دهه گذشته نهتنها به حیات خود ادامه داد، بلکه سوسیالیسم چین را تبدیل به اقتصاد بازار کرد. کتاب «چین چگونه سرمایهداری شد» بررسی فرایند تحول اقتصاد چین از منظر اندیشه نهادگرایی است. آنچه در این کتاب بهعنوان ریشه و منشأ اصلی اصلاحات اقتصادی چین بر آن تأکید میشود بازیگران و نیروهای حاشیهای و در واقع به حاشیهراندهشده است که جلوتر از اقدامات اصلاحی دولتی، اقتصاد بازار را بازمیگردانند و سرمایهداری را با مشخصههای چینی رقم میزنند.
نیروهایی که زمانی از اقتصاد سوسیالیستی چین بیرون بودند، اکنون پایه و اساس اقتصاد چین را شکل دادهاند. از سوی دیگر با وجود اینکه اقتصاد چین رشد و توسعه عجیبی در سالهای اخیر داشته، اما این رشد با محدودیتهای جدی روبهروست. باوجود آنکه پیشبینیها حاکی از تبدیل اقتصاد چین به بزرگترین اقتصاد جهان است و چنانکه کتاب تأکید میکند به نمونهای بیسابقه در تاریخ مدرن بشر بدل خواهد شد، اما بزرگترین اقتصاد جهان مولدترین اقتصاد نخواهد بود. این کتاب تحولات اقتصادی و سیاسی چین را از دهه ١٩٤٠ و از زمان بهقدرترسیدن حزب کمونیست دنبال کرده و با نگاهی تاریخی اتفاقات و رویدادهای این دوره را در چارچوبی نظری بررسی و تحلیل میکند و حاوی نکاتی است از نوع نگرش نهادگرایی در اقتصاد.
افزودن دیدگاه جدید