نگارنده اثر در تلاش بوده ابتدا پيش فرض ها و اصول هر روش را مورد بررسی قرار داده و سپس كاربرد آن روش در علوم انسانی و علوم اجتماعی به شكل عام، و در علوم سياسی به شكل خاص به بحث گذارد.
در پايان هر فصل نسبت روش خاص با ديگر روشها، كارايی آن و سپس محدوديتها و نقدهای وارد بر آن مورد بحث و بررسی قرار گرفته است.
«مفاهیم و کلیات»، «روشهای اثباتگرایانه و رفتارگرایانه»، «روشهای کارکردگرایانه»، «روشهای جامعه شناسانه و تاریخگرایانه»، «روشهای تفهمی»، «روشهای ساختارگرایانه»، «روشهای ساختارگرایانه» و «روشهای پسامدرن» عناوین هفت فصل این کتاب را تشکیل میدهند.
نویسنده در مقدمه کتاب آورده است:« مساله ديگری که به اين کار ضرورت بيشتر میبخشد، نبود پارادايمی خاص در علوم انسانی، علوم اجتماعی و علوم سياسی است. در علوم طبيعی با آمدن سرمشق جديد، پارادايم سابق رخت بر میبندد؛ اما در علوم انساني سرمشقهای متفاوت ـ و گاه متعارض ـ به شکل هم زمان به همزيستی ادامه میدهند. ابهام ذکر شده در همه جا وجود دارد؛ ولی در کشورهای جهان سوم شدت بيشتری پيدا میکند. هنوز هستند کساني که با تفکر اثباتی میانديشند و تدريس میکنند؛ همان گونه که برخی ديگر در دام نسبيت روشهای پسامدرن قرار گرفته، و از کارآمدی ديگر روشها غافل شدهاند. اين گونه مسایل که دانش پژوهان را با سردرگمی روبهرو میسازد، جز با تحليلهای فيلسوفانه و روش شناسانه مداوا نمیشود. ما با «بحران روششناسی» در علوم اجتماعی و علوم سياسی روبهرو هستيم؛ و بايد گريزی برای خروج از بحران پيدا کنيم.»