ناموجود
گل به صنوبر چه کرد؟
230,000ریال
يکى بود يکى نبود. سوا خدا هيچکه نبود. در قديم شخص ثروتمندى بود فقط يک‌دانه پسر داشت و چون خيلى علاقه به اين پسر داشت به نوکرها و غلامان دستور داده بود باغى که م...
جلد: گالينگور
تعداد صفحه: 558
قطع: رقعي

مرور کتاب

يکى بود يکى نبود. سوا خدا هيچکه نبود. در قديم شخص ثروتمندى بود فقط يک‌دانه پسر داشت و چون خيلى علاقه به اين پسر داشت به نوکرها و غلامان دستور داده بود باغى که مقابل منزلش قرار گرفته بود در آن را باز نکنند و او را توى باغ نبرند. تا اينکه پسر يواش‌يواش بزرگ شد و هر روز به گردش و شکار مى‌رفت. از قضا روزى از در باغ عبور افتاد، به نوکر خودش گفت: 'اين باغ از کيست؟' نوکر دستپاچه شد و گفت باغ مال خودتان است.' پسر تعجب کرد که چرا در اين مدت از باغ خودشان ديدن نکرده. القصه به منزل روانه شد و از مادرش خواست که اجازه دهد از باغ ديدن کند. مادرش گفت: 'پدرت دستور داده که در اين باغ گشوده نشود.' پسر اصرارش زيادتر شد و بناى داد و بيداد و گريه و زارى را گذاشت و از مادرش خواست که بايد من به اين باغ سر بزنم. عاقبت در غياب پدر و مادرش در باغ را گشود و ديد که باغ پر از ميوه و جويبارهاى فراوان است. مثل بهشت عنبر سرشت. قدرى تفرج و گردش کرد. گفت پدرم چرا تا حال باغى به اين خوبى را به من نشان نداده که بهترين گردشگاه است و خيلى غصهٔ مدت عقب‌افتاده را خورد که ناگهان آهوى خوش خط و خالى از جلو چشمش نمايان شد که خيلى جالب بود و توجهش را به خود جلب کرد و پسر در تعقيب آهو شتافت.....

عنوان
گل به صنوبر چه کرد؟

‎ریال۲۳۰٬۰۰۰
شماره ویرایش
6
موجودی
0