بهاء طاهر رمان واحهی غروب را پس از سالها سیر آفاق و انفاس نوشته است. پیش از تبعید، تحصیل در رشتهی تاریخ و حضور در رسانههای مصر، آنگونه که سنت بسیاری از نویسندگان عرب است، او را با گذشته و اکنون کشورش آشنا کرد. در دوران تبعید نیز سفرهای گوناگون به جای جای جهان داشته است و اقامت چندین سالهی او در ژنو، آن هم به عنوان مترجم در سازمان ملل متحد که به نوعی مرکز رصد رویدادهای جهان است، نگاه کلینگرش را گستردهتر کرده و در عین حال ژرفا بخشیده است. پس از بازگشت از تبعید تجربههای مستقیم و غیرمستقیم انباشته در وجودش با هم به گفت و گو مینشینند و کم کم پخته میشوند، تا نتیجهی بیرونی آن رمانی باشد که در آن صداهای متفاوت، آشکارا شنیده و نقد میشوند.
آنچه این رمان را برای خواننده ایرانی خواندنیتر میکند، همانندیهای تاریخی، اجتماعی و سیاسی ایران و مصر و نیز دیرینگی و دیرپایی این همانندیها است. ایران و مصر هر دو میراثدار تمدنهایی کهن هستند و در طول تاریخ شرایط سیاسی و اجتماعی کم و بیش مشابهی را آزمودهاند. این دو کشور، اما در گذر زمان نقش با شکوه گذشته را واگذاشته و در دورههایی از تاریخ خود بحرانهایی دشوار را از سر گذراندهاند. یکی از موضوعات این رمان پیش نهادن این پرسش است که آیا شکوه گذشته میتواند پلهای برای پیشرفت امروز باشد؟ یا بر عکس سرمست شدن از افتخار به تاریخ پیشینیان، ما را در بامداد رحیلی پرشتاب به خوابی نوشین میفریبد و از پیمودن سبیل سربلندی باز میدارد.