امروزه براي ادارهي بهتر كسبوكارها لازم است مديران حداقل در سه حوزه از علوم تسلط داشته باشند و يا از راهنمايي مشاوران اصلح و كاربلد استفاده كنند. يكي از اين موارد، حوزهي امور فني است. براي مثال، در صنعت ساختمان، آشنايي با مصالح ساختماني و نوع ساختوساز و... به امور فني مربوط ميشود. تسلط به حوزهي فني لازم است ولي كافي نيست، لذا به حوزهي بعدي كه عبارت است از تحليل محيط وارد ميشويم.
علومي چون اقتصاد و جامعهشناسي، ميزان درك و تحليل ما را از محيط افزايش ميدهند و سبب ميشوند تا كسبوكارمان را با در نظر گرفتن اينكه اين كسبوكار در يك محيط خرد و كلان شكل گرفته و تأثير ميپذيرد تحليل و اداره كنيم. ولي سومين حوزه كه بسيار مهم ميباشد، حوزهي علوم رقابت است؛ مواردي چون علم استراتژي و علم ماركتينگ به حوزهي رقابت مربوط ميشوند. ميتوانيم بگوييم استراتژي و ماركتينگ زائيدهي رقابت هستند. استراتژي علمي است كه به ما ميگويد چه كاري را انجام بدهيم و چه كاري را انجام ندهيم و بدانيم اهميت كارهايي كه نبايد انجام بدهيم به اندازهي كارهايي كه بايد انجام دهيم در دنياي زندگي و دنياي كسبوكار مهم ميباشد. و بازاريابي عبارت است از علم و هنر كسب خشنودي مشتري با استمرار در سودآوري و رفتار منحصربهفرد در صنعت و زنجيرهي ارزشآفريني با شناسايي تمامي عوامل مؤثر بر موفقيت كسبوكار و شناساندن وجوه تمايز (مزيت رقابتي) به مخاطبان هدف، به نحوي كه منجر به انتخاب ما از سوي مشتريان بشود، فروش صورت گيرد، به فروش سالم (با وصول مطالبات) و فروش مؤثر (فروش تكرارشونده) بينجامد و در نهايت مشتري را به سفير برند ما تبديل كند.
همانطور كه دقت ميشود بازاريابي با سه كلمهي كليدي "شناسايي، شناساندن، و خشنودي" تعريف ميشود. در تعريف ديگر، بازاريابي عبارت است از توليد آن چيزي كه ميدانيم به فروش ميرود.