از نظر كار افراد به سه دسته تقسیم می شوند، عدهای كارفروش هستند، انسانهای شریفی كه برای دیگران كار می كنند نظیر كارمندان، كارگران و...، عدهای خوداشتغال هستند، انسانهایی كه فعالیت تک نفره دارند، مثل رانندگان تاكسی یا مغازهدارانی كه رأساً و بدون هیچ كمكی مغازهشان را اداره می كنند. اما دستهی سوم كارآفرین هستند كه سازمانها را ایجاد می كنند و علاوه بر اشتغالزایی، ثروتزایی، اعتمادبهنفسآفرینی و... را برای سایرین مهیاسازی می كنند. حال اگر این كارآفرینان، ایدهآفرین هم باشند جامعیت بین افكار و اعمال در آنها بیشتر می شود. هر چند حتماً هم لازم نیست ایدهآفرین و كارآفرین یک نفر باشد. ایدهآفرین كسی است كه با ارائهی ایدههای ساختارشكن متفاوت از دیگران می بیند، می شنود و فكر می كند.
شومپیتر، پدر كارآفرینی، كارآفرینان ایده آفرین را افرادی می داند كه دست به تخریب خلاق می زند و همواره خارج از چارچوبها می اندیشند. اما ایدههای ساختارشكن نیاز به اقدام عملی دارد تا به ثمر برسند و این اقدام عملی از كارآفرینان برمی آید.
به شخصه معتقد هستم، صرفاً با آموزش نمی توان كارآفرین پرورش داد چون به نظرم كارآفرینی مربوط به جگر است و آموزش مربوط به مغز. ما با آموزش، سطح دانایی افراد را ارتقا می دهیم. اما اگر تیپ شخصیتی فرد حركتی نباشد و به اصطلاح عام مردم جگر كاروكسب راه انداختن را نداشته باشد و در روز بیش از 16 ساعت برای رسیدن به هدفش زحمت نكشد، در اینصورت آموزش كارساز نخواهد بود. ذات كارآفرینی قابل آموزش نیست، ولی مهارتهای آن را می توان آموزش داد.
روزی یکی از مدیران ارشد سازمانی كه بخشی از شهریهی دورههای كارآفرینی را می پرداختند به من گلایه كرد كه چرا در دورههای آموزشگاه بازارسازان به كارآفرینی نمی پردازیم؟ پاسخ من این بود كه اگر اجازه می دهید و بودجهی لازم را تأمین می كنید تا ابتدا با مصاحبهها و تستهای استعدادسنجی صحیح و علمی، اشخاص را برای ورود به كلاس كارآفرینی سنجش كنیم و آنهایی كه شرایط ورود به كلاس را دارند جذب كنیم، این كار را می كنیم. اعتقاد من این استكه آموزش شرط لازم برای كارآفرین است، اما اگر با تیپ شخصیتی متناسب كارآفرینی همراه نباشد به هدر دادن ثروت ملی است.
به نظر من ماتسوشیتا و برادران خیامی و بزرگان كارآفرین دیگر، جوهره و استعداد كارآفرین شدن را داشتهاند و با آموزشهای درون خانواده پرورش یافته و راهی تازه آفریدند. برای مثال آنجا كه پدر ماتسوشیتا تأكید می كند ایشان نباید در سازمان دولتی استخدام شود بلكه، باید در صنعت، شاگردی كند تا خودش به درجهای برسد كه كسبوكاری را راه بیندازد، بستر مناسبی برای فعالیت ایشان فراهم شد. پس بعد از استعداد، شاگردی كردن، خاک بازار و صنعت را خوردن و پلههای ترقی را طی كردن، عامل بعدی است.
پیتر دراكر، پدر مدیریت علمی جهان می گوید: كارآفرین فردی است كه فعالیت اقتصادی كوچک، جدید و متعلق به خود را شروع می كند. او ارزشها را تغییر می دهد و ماهیت آنها را متحول می كند. آنها ریسک پذیرند، البته ریسکی كه لازمهی هر فعالیت اقتصادی است، و بزرگی دیگر اضافه می كند، كارآفرین نیروی محركه و موتور اقتصادی جامعه است. یکی از مهمترین ویژگی هر كارآفرین، نوآوری است. فرایند كارآفرینی نوعی تخریب خلاق است، به عبارت دیگر ویژگی تعیینكنندهی كارآفرینی همان انجام كارهای جدید و یا ابداع روشهای نوین در كارهای جاری است كه این روش نوین همان تخریب خلاق است.
آقای مهندس ناصر بیک زاده مرزبانی با كولهباری از دانش و تجربه در مدیریت ارشد شركتهای صنعتی و تعامل با مدیران و كارآفرینان بزرگ ایرانی و جهانی، كتاب "خلاقیت و كارآفرینی، دو بال پرواز ما" را تألیف كردهاند. كتاب چارچوب و ساختار محكمی دارد. با تعاریف خلاقیت، نوآوری و كارآفرینی با یک ادبیات تحقیق قوی شروع شده است، نظرات بسیاری از صاحبنظران در این حوزه گردآوری شده است و سپس به كارآفرینی فردی، كارآفرینی سازمانی، كارآفرینی ملی و در نهایت كارآفرینی جهانی در فصول مختلف پرداخته شده است.