مدت زیادی بود که برای شناخت فلسفه کانت، به سراغ آثار مختلفی از شروحی که بر کانت نوشته شده بود می رفتم. اما همواره احساس می کردم که این شروح برای اینکه بتوانم سنجش خرد ناب را بخوانم کافی نیست. تا اینکه به شکلی بسیار اتفاقی در نمایشگاه تهران سال 89 به کتابی به نام هایدگر و استعلا بر خوردم. متوجه شدم که بخش مهمی از کتاب در مورد کانت و تاثیرپذیری هایدگر از وی اختصاص دارد. شروع به خواندن کردم و از آنجایی که هایدگر را هم پیشتر آشنایی داشتم، لذتی از فلسفه و خواندن آن کتاب بردم که دیروز زمانی که آقای عبدالکریمی در دفتر انتشارات حضور داشتند برایم تصویرش کردند.
آقای عبدالکریمی میهمان ما در انتشارات دنیای اقتصاد بود. با چنان تواضعی برای دیدن ما آمدند که تمامی دوستان انتشارات برای چند دقیقه دست پاچه و در انتخاب نوع برخورد و انتخاب جملات دچار سردرگمی شدند.
آقای عبدالکریمی در یک ساعتی که میهمان محمود صدری، مدیر انتشارات و دبیران نشر بودند، بر محور فرهنگ و نقصان های فرهنگیمان سخنانی گفتند. اما آنجا که صحبت از ترجمه ی خوب آثار فلسفی و نقصان ترجمه های موجود شد، آقای عبدالکریمی جمله ای گفتند که من و خوانندگان این متن را به پاراگراف اول ارجاع می دهد.
ایشان در تایید و تاکید بر نقصان و بی کیفیتی ترجمه های آثار فلسفی مهم فرمودند که «فرد اهل فلسفه وقتی یک متن اصیل فلسفی ر ا می خواند ضربان قلبش تندتر می شود، خون در رگ هایش با شدت بیشتری جریان می یابد و حتی گاه گونه های اشک بر گونه هایش جاری می شود. اما ما در خواندن بسیاری از ترجمه های آثار فلسفی به زبان فارسی یک چنین اموری را تجربه نمی کنیم. گویی متون ترجمه فاقد آن حس و حالی است که یک اثر فلسفی اصیل از آن برخوردار است».
اما من همین احساس شعف و هیجان را در یک متن فارسی یافتم. زمانی که کتاب هایدگر و استعلا ایشان را خواندم به آن دچار شدم که کمتر کتابی مرا به این احساس دچار کرده بود. پس از آن توانستم سنجش خرد ناب کانت را بخوانم و با جرات بیشتری برای خواندن وجود و زمان هایدگر بیندیشم.
اما باید توجه کرد که منظور آقای دکتر عبدالکریمی از اشک، قطراتی مجازی هستند که گونه هایش را بر گونه های ما می ساید. بنابراین عنوان این یادداشت را اینگونه می توان توضیح داد. اینکه متن فلسفی اصیل باید شوری فراهم آورد که اشک هایی درونی و مجازی به روی گونه هایتان بلغزد.
بهزاد رَوَن
آقای عبدالکریمی میهمان ما در انتشارات دنیای اقتصاد بود. با چنان تواضعی برای دیدن ما آمدند که تمامی دوستان انتشارات برای چند دقیقه دست پاچه و در انتخاب نوع برخورد و انتخاب جملات دچار سردرگمی شدند.
آقای عبدالکریمی در یک ساعتی که میهمان محمود صدری، مدیر انتشارات و دبیران نشر بودند، بر محور فرهنگ و نقصان های فرهنگیمان سخنانی گفتند. اما آنجا که صحبت از ترجمه ی خوب آثار فلسفی و نقصان ترجمه های موجود شد، آقای عبدالکریمی جمله ای گفتند که من و خوانندگان این متن را به پاراگراف اول ارجاع می دهد.
ایشان در تایید و تاکید بر نقصان و بی کیفیتی ترجمه های آثار فلسفی مهم فرمودند که «فرد اهل فلسفه وقتی یک متن اصیل فلسفی ر ا می خواند ضربان قلبش تندتر می شود، خون در رگ هایش با شدت بیشتری جریان می یابد و حتی گاه گونه های اشک بر گونه هایش جاری می شود. اما ما در خواندن بسیاری از ترجمه های آثار فلسفی به زبان فارسی یک چنین اموری را تجربه نمی کنیم. گویی متون ترجمه فاقد آن حس و حالی است که یک اثر فلسفی اصیل از آن برخوردار است».
اما من همین احساس شعف و هیجان را در یک متن فارسی یافتم. زمانی که کتاب هایدگر و استعلا ایشان را خواندم به آن دچار شدم که کمتر کتابی مرا به این احساس دچار کرده بود. پس از آن توانستم سنجش خرد ناب کانت را بخوانم و با جرات بیشتری برای خواندن وجود و زمان هایدگر بیندیشم.
اما باید توجه کرد که منظور آقای دکتر عبدالکریمی از اشک، قطراتی مجازی هستند که گونه هایش را بر گونه های ما می ساید. بنابراین عنوان این یادداشت را اینگونه می توان توضیح داد. اینکه متن فلسفی اصیل باید شوری فراهم آورد که اشک هایی درونی و مجازی به روی گونه هایتان بلغزد.
بهزاد رَوَن