۱-دن کیشوت
بسیاری از کتاب ها هستند که تنها به یک قوم و ملت اختصاص دارد و از حدود مرز یک کشور فراتر نمی رود. بعضی دیگر نیز هستند که میان ملل دیگر هم خواننده دارند، اما تنها مورد پسند گروه روشنفکران و طبقات ممتاز یا برعکس مورد اقبال عموم مردم قرار می گیرند. «دن کیحوته دلامانچا» تمام حصارهای جغرافیایی، نژادی، اجتماعی و طبقاتی را در هم شکسته و نام خود را با دنیا و بشریت گره زده. از قدیمی ترین رمان ها در زبان های نوین اروپایی است. بسیاری، آن را بهترین کتاب نوشته شده به زبان اسپانیایی می دانند و به باور بسیاری اولین رمان مدرن تاریخ است. میگل سروانتس ساآودرا (۱۶۱۶ـ ۱۵۴۷)، بخش اول دن کیشوت را در زندان نوشت. این بخش، نخستین بار در سال ۱۶۰۵ و بخش دوم ده سال بعد در۱۶۱۵ در مادرید چاپ شد. نخستین بار «دن کیشوت» به دست محمد قاضی از زبان فرانسوی به زبان فارسی ترجمه شده است. همچنین مرحوم ذبیح الله منصوری نیز این رمان را با دستکاری در محتوا به فارسی ترجمه کرده است.
«دن کیشوت» داستان فصل پایانی زندگانی پیرمردی است که دچار توهم است و وقت خود را با خواندن آثار ممنوعه می گذراند. در زمان روایت داستان، نوشتن و خواندن آثاری که به شوالیه ها می پرداخت ممنوع بود و شخصیت اصلی داستان خود را جای یکی از همین شوالیه ها می بیند و دشمنانی فرضی در برابر خود می بیند که اغلب کوه ها و درخت ها هستند. «گوستاو دوره» نگاره معروف دن کیشوت و سانچو ـ خدمتکار دن کیشوت ـ را مقابل آسیاب بادی به تصویر کشیده است. «دن کیشوت» پهلوانی خیالی و بی دست وپاست که گمان می کند شکست ناپذیر است. او به سفرهای طولانی می رود و در میانه همین سفرهاست که اعمالی عجیب و غریب انجام می دهد. وی که هدفی جز نجات مردم از ظلم و استبداد حاکمان ظالم ندارد، نگاهی تخیلی به اطرافش دارد و همه چیز را در قالب ابزار جنگی می بیند.
۲-بینوایان
ویکتور هوگو در بینوایان، تصویر راستین سیمای مردم فرانسه در قرن نوزدهم را به رشته تحریر در آورده است. چهره چند قهرمان در بینوایان برجسته تر ترسیم شده است؛ از جمله آنها ژان والژان است. مرد میانسال و خسته که با نیم تنه کهنه و شلوار وصله دارش پس از گذراندن ۱۹ سال زندان با اعمال شاقه، جایی برای رفتن ندارد و کسی پناهش نمی دهد، حتی در لحظه ای حاضر می شود به زندان باز گردد ولی راهش نمی دهند، در اوج درماندگی و سیه روزی به خانه اسقفی پناه می برد، اسقف با خوشرویی و مهربانی از او پذیرایی می کند، ولی این مهمان ناخوانده نیمه شب ظروف نقره اسقف را به سرقت می برد. ساعتی بعد به دست ژاندارم دستگیر می شود، ولی بزرگواری اسقف مسیر زندگی او را تغییر می دهد. ژان والژان در بیست و پنج سالگی اسیر پنجه های ستمگری شده است؛ او که روستایی پاکدلی بوده به سبب سرقت یک قرص نان برای سیر کردن کودک گرسنه خواهرش این همه زندان تحمل کرده است. در نتیجه مهربانی و عاطفه برایش امر فراموش شده ایست. سر انجام نیکی یک مرد روحانی، درهای نیک بینی و خیراندیشی را روی او باز می کند و یکی از بزرگان روزگارش می شود.
اخلاق، فضیلت، پستی، ستم و رویدادهای تاریخی با ژرف اندیشی بررسی می شود و تناردیه ماریوس و دیگر قهرمانان کتاب با نظم ویژه ای در برابر هم قرار می گیرند و اثر جاودانه ای می سازند. گرچه بینوایان از عشق های خیال انگیز سرشار است، اما جلوه واقع بینانه زندگی مردم در زمان ویکتور هوگو در آن کاملا دیده می شود. بینوایان به تشریح بی عدالتی های اجتماعی و فقر و فلاکت مردم فرانسه می پردازد؛ همان عوامل و محرک های اجتماعی که به سقوط ناپلئون سوم منجر شد. انحصار قدرت و ثروت در دست خانواده فاسد سلطنتی که از مشکلات جامعه فرانسه کاملا بی اطلاع بودند، سبب ایجاد معضلات اقتصادی و اجتماعی در جامعه فقیر فرانسه شد و انقلاب فرانسه ناشی از همین تحولات زیرساخت های اجتماعی جامعه فرانسه بود. ویکتور هوگو در خلال پردازش شخصیت های داستان و روان شناسی آنها، نحوه درگیری و دخالت آنان را در این نهضت اجتماعی نشان می دهد.
۳-دیوید کاپرفیلد
راوی داستان اول شخص است؛ در فصل های نخست، دیوید را همراه مادر جوانش می بینیم، مادری معبود دیوید که آفریده ایست شیرین و نازنین، اما ضعیف و سبک مغز. پگوتی، این موجود عجیب و غریب که رفتارش تند و خشن ولی دلش سرشار از مهر و عطوفت است، در کنار آنان است. رشته این زندگی آمیخته به عشق و محبت با ازدواج بیوه جوان با آقای موردستون مردی سنگدل که در پس نقاب متانت مردانه پنهان شده است، گسسته می شود؛ این مرد، به تحریک خواهرش، سرانجام باعث مرگ پیشرس همسر جوان و ساده دل خود می شود.
«دیوید کاپرفیلد» برای نخستین بار سال ۱۸۵۰ میلادی منتشر شد و به دوران پختگی و کمال هنری دیکنز تعلق دارد. حجم انتقاد صریح اجتماعی در این رمان کمتر از نوشته های دیگر اوست. دیکنز آن را از دیگر کتاب های خود برتر می دانست، شاید از این رو که حوادث هیجان انگیز و بسیاری از عناصر داستان برگرفته از رخدادهای زندگی خود اوست و می توان گفت بیش از دیگر رمان های او، قالب اتوبیوگرافی دارد. شخصیت اصلی این داستان، دیوید کاپرفیلد، کودک مورد علاقه خود دیکنز است. در اینجا توجه نویسنده بیشتر به ماجراهای خانگی و روحانی است تا بیدادهای اجتماعی. هرچند با توجه به زندگی خود نویسنده، همچنان در این رمان به مسائل روان شناختی از دید اجتماعی آشکارا توجه شده است. خفت های شخصیت «پیپ» در این رمان، فرازجویی هایش، بزرگ منشی های به خود بسته اش و نیز ترقی و تنزلش همه نمادهای اجتماعی قابل شناخت هستند.
۴-جنگ و صلح
جنگ و صلح از لئو نیکولایویچ تولستوی (۱۹۱۰ـ ۱۸۲۸) به حق لقب بزرگ ترین اثر ادبیات روس را داراست. تولستوی، در سایه پیروزی هایی که در عرصه واقع بینی به دست آورده بود، نخستین کسی بود که ارزش برخی مشاهدات باریک بینانه ـ گترهای چکمه یک افسر طی نبرد، گفت و شنودی پوچ و بی معنی که با اصراری خنده آور و در موقعیتی نمایشی تکرار می شود، چین و شکن نیم تنه ای که در اثنای سخنانی پرحرارت جلب توجه می کند و در جلب نظر حاکم می شود و...- را آشکار ساخت.
تولستوی چنین اندیشیده بود که رمانی درباره توطئه معروف به توطئه «دکابریست ها» و قیام مسلحانه ناکام ۱۸۲۵ آنان بنویسد. وی حتی همه معلومات لازم را گرد آورده بود. با این همه، مطالعه متون برای نگارش این اثر توجه او را به عصر پیشین جلب کرد، چه سرچشمه های آن پدیده های تاریخی را که وی می خواست روشن سازد در این عصر سراغ می گرفت. به این طریق، وی ناگزیر تا زمان جنگ های ناپلئونی به گذشته بازگشت. فراخی دامنه موضوع ـ که رویدادهای شگرف و حائز اهمیت اساسی برای روسیه را در برمی گیرد ـ به نویسنده اجازه می دهد که حماسه تاریخی تمام عیاری بیافریند؛ هرچند مطالعه عمقی اسناد و مدارک، تولستوی را به آن عینیتی رهنمون نکرد که برخی از منتقدان خواهان یافتن آن در اثر او بودند.
این مطالعه عمیق در سبک و صورت روایت دقیق و روشن داستان جلوه گر است؛ دگرگونه سازی برخی از لحظات تاریخی به هیچ روی درآن تیرگی و ابهام پدید نمی آورد. نویسنده، با گذار از تحلیل روان شناختی چهره های داستانی، به مشاهده حالات نفسانی جمعی، عنصری پراهمیت وارد اثر می کند؛ زیرا سخن بر سر چاره چوبی است به وسعت تاریخ روسیه از ۱۸۰۳ تا ۱۸۱۳.
۵-جنایت و مکافات
دانشجویی به نام «راسکولنیکف» به خاطر اصول اخلاقی اش مرتکب قتل می شود. بنابر انگیزه های پیچیده ای که حتی خود او از تحلیل آن عاجز است؛ زن رباخواری را همراه با خواهرش که غیرمنتظره به هنگام وقوع قتل در صحنه حاضر می شود، می کشد و پس از قتل خود را ناتوان از خرج کردن پول و جواهراتی که برداشته می بیند و آنها را پنهان می کند. بعد از چند روز راسکولنیکف این تصور را دارد که هر کس را که می بیند به او مظنون است و با این افکار کارش به جنون می رسد. در این بین او عاشق سونیا دختری که به خاطر مشکلات مالی خانواده اش دست به هرکاری زده بود، می شود. داستایفسکی این رابطه را به نشانه مهر خداوندی به انسان خطاکار استفاده کرده است و همان عشق، نیروی رستگاری بخش است. البته راسکولنیکف بعد از اقرار به گناه و زندان شدن در سیبری به این حقیقت رسید. مضمون و درون مایه کتاب تحلیل انگیزه های قتل و تأثیر قتل بر قاتل است.
رفتار راسکولنیکف در این داستان را می توان در دیگر آثار نویسنده همچون یادداشت های زیرزمینی و برادران کارامازوف نیز مشاهده کرد (رفتار او بسیار شبیه ایوان کارامازوف در برادران کارامازوف است). او می تواند با توجه به توانایی هایش کار خوبی برای خود پیدا کند در حالی که بسیار فقیرانه زندگی می کند. در همین حال رازومیخین (دوست و هم دانشگاهی راسکولنیکف که فردی نجیب، باهوش و دوست داشتنی است در دوران بیماری راسکولنیکف از او حمایت و پرستاری می کند و بعدا با دونیا ازدواج می کند) وضعی مشابه با او دارد، ولی بسیار بهتر از او زندگی می کند و هنگامی که به راسکولنیکف کاری پیشنهاد می کند او از این کار سر باز می زند و در حالی که پلیس هیچ گونه مدرکی علیه او ندارد او آنها را به خود مشکوک می کند. او این داستان را از ژانویه ۱۸۶۶ تا تابستان آن سال، در نشریه «روسکی وستنیک» به چاپ رسانید.
۶-مادام بوواری
مادام بوواری نخستین اثر گوستاو فلوبر، نویسنده نامدار فرانسوی است که یکی از برجسته ترین آثار او به شمار می آید.
اما شخصیت اول داستان بوده و نام داستان از نام او گرفته شده است. او دختری شهرستانی است که انتظارات سیری ناپذیری از دنیای خود دارد و مشتاق زیبایی، ثروت، عشق و جامعه ای سطح بالاست. بخش عظیمی از داستان حول اختلافات میان ایده آل های خیالبافانه و جاه طلبانه و واقعیت های زندگی روستایی او می چرخد، بخصوص که این قضایا او را به سوی دو عشق ناپاک سوق داده و بدهی های قابل توجهی برایش به همراه می آورند، که سرانجام باعث می شود اقدام به خودکشی بکند.
فلوبر بعد از نوشتن اثری به نام وسوسه از سن آنتوان از دوستان منتقد خود، ماکسیم دوکان و لویی بونه، دعوت کرد تا داستان را برای آنها بخواند، ولی آن دو، داستان را اثر بدی برشمردند و به او پیشنهاد کردند که داستان دیگری درباره دلونه، از آشنایان آنها بنویسد. بر این اساس، فلوبر شروع به نوشتن داستان مادام بوواری کرد و سعی کرد که داستان را براساس شخصیت های واقعی بنویسد و با استفاده از مشاهدات و ذهن خود وقایع را در طول داستان گسترده کند. برای مثال اما بوواری همسر دلونه است. نگارش مادام بوواری از سپتامبر ۱۸۵۱ تا آوریل ۱۸۵۶ به مدت پنج سال در کرواسه طول کشید. در این مدت فلوبر روزانه بیش از چند خط نمی نوشت و مرتب مشغول ویرایش نوشته های پیشین بود و هرآنچه را بر کاغذ می آورد با صدای بلند برای خود می خواند. او برای غنا بخشیدن به داستان علاوه بر بیان داستان اصلی، به بیان چند خاطره و چگونگی ارتباطش با لوئیز کوله پرداخته است. او که بسیار با شخصیت مادام بوواری هم ذات پنداری می کرده است، در نامه ای گفته است که هنگام نوشتن صحنه سم خوردن بوواری، مزه آرسنیک را در دهان خود احساس می کرده است. مادام بوواری تاکنون بارها در تئاتر و سینما بازآفرینی شده. اولین بار ژان رنوار در ۱۹۳۲ از روی این رمان فیلمی ساخت. آخرین فیلم از این رمان در سال ۱۹۹۱ با همین نام اقتباس شده است.
۷-خانم دلوی
«رمان نو» یکی از جنبش های ادبی معاصر غرب است که همگام با تحولات اجتماعی و سیاسی در اواخر دهه ۱۹۵۰ در فرانسه شکل گرفت و همزمان به انتقاد از شیوه های بیان واقع گرایانه و کلاسیک در رمان پرداخت. «رمان نو» که در میان انگلیسی زبانان بیشتر به ضدرمان شهرت دارد با انتقاد از عناصر سنتی روایت داستانی مانند شخصیت، حادثه و طرح بر آن بود تا با تأکید بر لزوم تحول دائم در ادبیات، گونه ای نو از روایت داستانی را ابداع و معرفی کند که با اوضاع اجتماعی و زندگی جدید انسان همخوانی بیشتری داشته باشد. مشهورترین نویسندگانی که در فرانسه به این سبک نوشته اند عبارتند از ناتالی ساروت، آلن رب گری یه، مارگریت دوراس، میشل بوتور و کلود سیمون. البته این نویسندگان ادعا نمی کنند که ابداع کننده اولیه این سبک هستند، بلکه مارسل پروست و جیمز جویس را پیشکسوت خود می دانند، ناتالی ساروت به داستایوفسکی و کافکا ارج می نهد و رب گری به بیگانه آلبر کامو و تهوع ژان پل سارتر. ولی در نهایت اکثر این نویسندگان، ویرجینیا وولف را پیشگام «رمان نو» می دانند.
ویرجینیا وولف یک روز ماه ژوئن از زندگی کلاریسا خانم دَلُووِی در لندن پس از جنگ جهانی اول را از زاویه دید این زن توصیف می کند. خواننده چنین می انگارد که گویا پا به پای راوی در خیابان های لندن گام برمی دارد و از دریچه نگاه کلاریسا آدم ها و محله های شهر را می بیند. در این گذار تند و ناگسسته، وولف از شهر و آدم هایش تابلویی به پهنای افق در دیدرس خواننده قرار می دهد.
۸-گتسبی بزرگ
ایالات متحده آمریکا در سال های ۱۹۲۰ به دنبال شوک و هرج و مرجی که جنگ جهانی اول بوجود آورده بود از رشد اقتصادی بی سابقه ای بهره مند شد. شکوفایی اقتصادی و ثروتی که این شکوفایی به دنبال داشت باعث آن شد که بر تعداد میلیونرهای جامعه آمریکایی دم به دم افزوده شود. علاوه بر این از آنجا که درهمان سال ها قانون منع تولید و فروش مشروبات الکلی در ایالات متحده آمریکا حکمفرما بود، عده ای از راه تولید و توزیع قاچاق این گونه مشروبات ثروت های بادآورده ای را به چنگ آوردند. فیتز جرالد هر چند همچون یکی از شخصیت های داستانش، نیک کراوی، مردمان ثروتمند و زرق و برق آن دوران را می ستود، ولی با زرپرستی و سقوط اخلاقی منتج از آن میانه خوبی نداشت. تام به عشق و علاقه فراوان گتسبی نسبت به دیزی پی می برد. او همچنین چند کارآگاه را مامور تحقیق در مورد گتسبی می کند و متوجه می شود که ثروت گتسبی از طریق قاچاق و فروش غیرقانونی مشروبات الکلی به دست آمده است. او از گتسبی متنفر است. عصر یک روز تابستان، تام، نیک، گتسبی، دیزی و جوردن برای تفریح با دو دستگاه اتومبیل به هتلی در نیویورک می روند. وقتی همگی در هتل دور هم جمع شده اند بین گتسبی و تام و درحضور دیزی برخورد لفظی پیش می آید. گتسبی در همان جلسه دیزی را وامی دارد که بگوید هرگز تام را دوست نداشته است. هدف گتسبی از این کار این است که دیزی از تام جدا شده و بار دیگر به سوی او بازگردد. تام وقتی از پیوندهای عاطفی دیرینه ای که بین همسرش دیزی و گتسبی برقرار بوده است، آگاه می شود خشمگین شده و از دیزی می خواهد بلافاصله به خانه بازگردد. گتسبی، دیزی را همراهی می کند تا او را با اتومبیل به خانه برساند. خود تام هم بعد از مدتی همراه نیک و یک آشنای دیگر از نیویورک راهی لانگ آیلند می شود.
۹-وداع با اسلحه
کتابِ برترِ همه زمان ها به انتخاب گاردین، کتابخانه مدرن و دنیل برت. شاهکار بی همتای ارنست همینگوی (۱۹۶۱ـ۱۸۹۹)، نویسنده آمریکایی و برنده جایزه نوبل ادبیات که سال ۱۹۲۹ منتشر شد.
در اوایل ۱۹۱۷، هنری به عشق اعتقاد ندارد و جنگ به نظرش ورزشی سرگرم کننده می آید؛ اما در پایان همان سال، به حقیقت عشق و جنگ پی می برد. سادگی بی خدشه این رمان، زیبایی کم نظیری به آن می دهد. هنر همینگوی در این است که موضوعی رمانتیک را به طرزی غیررمانتیک نقل می کند و این نکته تناقضی بس گیرا به وجود می آورد که سخت گیرترین خواننده ها را تحت تأثیر قرار می دهد. هنر نویسنده در محسوس گرداندن این تحول به آن سبب است که نه دست به تجزیه و تحلیل می زند و نه دست به نقل جمله های سنگین و پرمعنی، بلکه فقط به واقعیت و مطالب عینی و روزمره اکتفا می کند. اگر هنری تغییر کرده است، به آن سبب است که زیسته و آموخته است. رمان به آن اکتفا می کند که آنچه او می بیند به ما نشان دهد و ملاحظات او را منعکس کند. خواننده، قهرمان داستان را گام به گام دنبال می کند و نرم نرم، بدون آشفتگی، به جایی می رسد که او را دوست بدارد و خود را جای او بگذارد. سرانجام باید گفت سبک همینگوی چنان نرم و هموار است که هیچ تلاش و تقلایی را نشان نمی دهد. این سبک که در آن زمان انقلابی تلقی می شد، نویسندگان بسیاری، بخصوص آمریکاییان را تحت تأثیر قرار داد. همه آنها کوشیدند، در حد توان خود از همینگوی تقلید کنند، ولی بیهوده بود. چون همینگوی تجربه بی همتای خود را دارد. زیستی صادقانه که برخلاف معمول، به نوشته هایش طبیعی بودنی ستایش انگیز می بخشد. گفت وگوها و سرگذشت ها در یکدیگر حل می شوند و به گونه ای تحسین برانگیز زلال، جریان می یابند.
۱۰-ناتور دشت
هولدن کالفیلد نوجوانی هفده ساله است که در لحظه آغاز رمان، در یک مرکز درمانی بستری است و ظاهرا قصد دارد آنچه را پیش از رسیدن به اینجا از سر گذرانده برای کسی تعریف کند و همین کار را هم می کند و رمان نیز بر همین پایه شکل می گیرد. در زمان اتفاق افتادن ماجراهای داستان، هولدن پسر شانزده ساله ای است که در مدرسه شبانه روزی «پنسی» تحصیل می کند و حالا در آستانه کریسمس به علت ضعف تحصیلی (چهار درس از پنج درسش را مردود شده و تنها در درس انگلیسی نمره قبولی آورده است) از دبیرستان اخراج شده و باید به خانه شان در نیویورک برگردد. تمام ماجراهای داستان طی همین سه روزی (شنبه، یکشنبه و دوشنبه) که هولدن از مدرسه برای رفتن به خانه خارج می شود، اتفاق می افتد. او می خواهد تا چهارشنبه که نامه مدیر راجع به اخراج او به دست پدر و مادرش می رسد و آب ها کمی از آسیاب می افتد به خانه بازنگردد؛ به همین خاطر از زمانی که از مدرسه خارج می شود دو روز را سرگردان و بدون مکان مشخصی سپری می کند و این دو روز سفر و گشت وگذار نمادی است از سفر هولدن از کودکی به دنیای جوانی و از دست دادن معصومیتش در جامعه پرهرج و مرج آمریکا. به نظر بسیاری از منتقدان و خوانندگان، ناطوردشت بهترین اثر جروم دیوید سلینجر است.
منبع: اطهر کلانتری / جام جم
افزودن دیدگاه جدید