اقتصاد برای کودکان

 اقتصاد برای کودکان

بخش کودک و نوجوان انتشارات دنیای اقتصاد (دارکوب) به‌ زودی کتاب هایی منتشر می کند که هر یک به طریقی مفاهیم کلیدی زندگی مدرن و مسئولیت ‌پذیری اجتماعی را آموزش می‌ دهند و در عین حال از غنای ادبی برخوردارند. تعدادی از این کتاب ها عبارتند از:

الکساندر که هفته‌ پیش پولدار بود

نویسنده: جودیث ویورست/ مترجم: ایمان عسگری

کتاب کوچک جودیث ویورست به عنوان یکی از توصیه شده ‌ترین آثار در زمینه‌ آموزش اقتصادی برای کودکان در آمریکا معرفی شده است. این کتاب، داستانی سرراست و ساده است که نشان می‌ دهد چطور می ‌توان با همان چند اسکناسی که در کودکی به عنوان پول تو جیبی به یک کودک اعطا می ‌شود اقتصاد و سرمایه‌ گذاری و پس انداز را بیاموزد. الکساندر پدربزرگ و مادربزرگ مهربانی دارد که در دیدارهای خانوادگی به نوه ‌شان اسکناس هدیه می ‌دهند، اما الکساندر هر بار که تصمیم می ‌گیرد پول‌هایش را جمع کند تا با آن یکی از وسایل مورد نیازش را تهیه کند، خیلی زود همه اسکناس‌ها به باد می ‌رود، بی‌اینکه الکساندر بداند با این پول‌ها چه کرده و چرا دوباره جیب ‌هایش خالی شده است.

چگونه میشا اهل کسب‌وکار شد

تاتیانا پاپُوا، اُلگا منشیکوا، لاریسا کنیشو/ آبتین گلکار

میشا خرس سخت‌کوشی است در جنگلی بزرگ که می‌ خواهد سعی کند در طول زمستان و تابستان بی‌ آذوقه نماند، تنها دارایی‌ او عسل‌ هایش هستند، میشا بعد از یک تجربه سخت از گرسنه ماندن به‌ زودی در می‌ یابد که چطور می ‌تواند کسب‌ و کاری ایده ‌آل برای خودش فراهم کند. نویسنده ‌های کتاب در مقدمه‌ این اثر برای بچه‌ ها نوشته ‌اند:

«دوستان! ما برای شما کتابی نوشته‌ ایم که شاید خیلی معمولی نباشد. شما در این کتاب پی می‌ برید که کسب ‌و کار یعنی چه، چرا پول همیشه کم می‌ آید و بهتر است چطور پول ‌هایمان را خرج کنیم. کمیود یعنی چه، چرا قیمت‌ ها مثل قارچ رشد می‌ کنند و خیلی چیزهای دیگر که نه فقط برای بزرگ‌ ترها، بلکه برای شما بچه ‌ها هم جالب و مهم هستند.»

بیست و پنج شغل ماشا فیلیپِنکو

ادوآرد اوسپِنسکی/مترجم: مهنا رضایی

 یک روز سخنرانی آمد به مدرسه ای که ماشا در آن درس می خواند. او سن و سال دار بود و بیشتر از سی سال داشت. کت و شلوار خاکستری پوشیده بود و سر و وضعش مرتب بود. او فوری گفت:

- سلام. من پروفسور بارینوف هستم. حالا همۀ ما دست به قلم شده و انشایی با این موضوع می نویسیم: «اگر من نمایندۀ شورای شهر بودم چه می کردم؟» متوجه شدید؟! و ماجرا از همین‌جا شروع می ‌شود ماشا فیلیپنکو انشایی می نویسد که اعضای شورای شهر را انگشت به دهان می ‌کند، او به ‌زودی ماموریت پیدا می ‌کند تا مشاغل مختلفی را در شهر امتحان کند، شغل ‌هایی که اعضای شورای شهر می‌گویند مردم به خوبی از عهده‌ شان برنمی‌آیند و درآمدزا نیستند، ماشا به تک تک این اداره‌ ها سر می‌ زند و برای مدتی در این مشاغل مشغول به کار می ‌شود و نتیجه حاصل شده باز هم باعث می‌ شود خوانندگان و بزرگ ‌ترها حیرت کنند.